تولد ملت
مفهومِ ملت در اروپا در قلمروی دولت پاتریمونیال(میراثی،پدرسالارانه) و مطلقه تکامل یافت. دولتِ پاتریمونیال ملک پادشاه تلقی میشد. دولت پاتریمونیال و مطلقه در میانِ دیگر اشکالِ مشابهی که در کشورهای مختلف اروپایی پدید آمد، صورت ی بود که مستم فرمانروایی بر مناسبات اجتماعی فئودالی و روابط تولید بود. مالکیتِ فئودالی بخشی از پیکرهی حکومتی پادشاه بود؛ درست همانطور که اگر دیدگاهمان را به حوزهی متافیزیک معطوف کنیم، پیکرهی پادشاهی حاکم، بخشی از پیکرهی خداوند بود. دین میبایست تحتِ استیلایِ دستگاهِ کنترلِ سرزمینیِ حاکم قرار میگرفت. حتا دین نیز در مالکیتِ حاکم بود.
فرآیندهای انباشتِ سرمایه، شرایطِ جدیدی را بر تمامِ ساختارهای قدرت تحمیل کرد. تا دورهی سه انقلاب بزرگ بورژوایی(انگلستان، آمریکا و فرانسه) هیچ بدیل یای، الگویِ مطلقه و پاتریمونیال را برهم نزد. و این دگرگونی در یک فرآیندِ تدریجی صورت گرفت. در این فرآیند، شالودهی الهی میراثِ سرزمینی، به شالودهی جدیدی تبدیل شد که به همان اندازه استعلایی بود. اکنون هویتِ معنوی ملت، به جای پیکرهی الهی شاه، سرزمین و جمعیت را به عنوانِ یک انتزاعِ ایدهآل مطرح می کرد. به عبارت دیگر، سرزمینِ فیزیکی و جمعیت، به عنوانِ بسطِ ذاتِ استعلاییِ ملت تصور شد. از اینرو مفهومِ مدرنِ ملت، بدنِ پاتریمونیالِ دولت پادشاهی را به ارث برد و شکل جدیدی به آن داد. این تمامیت جدید قدرت، از یکسو تا حدودی توسط فرآیندهای سرمایهدارانهی جدید و از سوی دیگر توسط شبکههای قدیمی سازمان مطلقگرا شالودهبندی شد. این مناسباتِ ساختاریِ مشوّش وناآرام با هویتِ ملی ثبات و قرار یافت: هویتی منسجم و فرهنگی که بر تداوم روابط خونی، تداوم فضایی سرزمین و اشتراک زبانی مبتنی بود.
با تبدیل شدنِ افق پاتریمونیال به افق ملی، نظام فئودالی تبعه (subjectus) به نظمِ انضباطی شهروندی (cives) منجر گردید. تغییر موقعیتِ جمعیت از اتباع به شهروندان، شاخص تغییر از یک نقش انفعالی به نقش فعال است. ملت راه میانبُر ایدئولوژیک (برای حکومت) است که تلاش میکند مفاهیم حاکمیت و مدرنیته را از کشمکش و بحرانی که آنها را تعریف میکند، برهاند.
تولید دیگر بودگی
استعمار و انقیادِ نژادی نه تنها از نظرِ ی و اقتصادی، بلکه از حیث هویت و فرهنگ نیز نقشِ یک راه حلِ موقتی را در رفعِ بحران مدرنیتهی اروپایی ایفا میکند. استعمار پیکرههای دیگر بودگی را ساخته و پرداخته کرده و جریانهای آن را بهصورت یک ساختار دیالکتیکیِ پیچیده راهبری میکند. شالودهی منفی دیگرانِ غیراروپایی، سرانجام همان چیزی است که خودِ هویت اروپایی را میسازد و حفظ میکند.
این شالودهبندی استعماری هویتها، به شدت بر ثبات مرزهای میان سرزمینهای متروپل و سرزمینهای مستعمرهنشین مبتنی است. مرزهایی که از این فضای اروپایی ناب حفاظت میکند، همواره تحتِ نظارت است. قانون استعماری اساسا حولِ این مرزها عمل میکند؛ هم در اینکه از نقش حذفی آنها حفاظت میکند و هم در اینکه در مورد اتباع دو طرف مرز بهکار میرود.
مرزهایی که جهانِ استعماری را تقسیم میکند، کاملا قائم بر سرحدات طبیعی نیست؛ حتا اگر تقریبا همیشه نشانگرهای فیزیکیای باشند که به تحقّق مرزبندی کمک کنند.
دیگربودگی داده نشده است، بلکه تولید شده است.
ادوارد سعید میگوید "من با این فرض آغاز کردهام که شرق یک واقعیتِ بیجان و طبیعی نیست. بلکه شرق آفریده شده است یا همانطور که قبلا گفتهام "شرقی شدهاست". شرقشناسی صرفا یک پروژهی تحقیقی برای دستیابی به دانش وسیع دربارهی یک اُبژهی واقعی، یعنی شرق، نیست بلکه گفتمانی است که اُبژهی خود را در فرآیندِ شکلگیریِ خود گفتمان پدید میآورد. دو مشخصهی اصلیِ پروژهی شرقشناسی، همگونسازی و ذاتی کردنِ شرق، از مراکش تا هند است.
مرزهای باز
در اولین مرحله از قانون اساسی ایالت متحده آمریکا، فضای بازِ مرزها، منطقهی مفهومیِ جمهوری دموکراتیک شد. اعلامیههای آزادی در فضایی طراحی شد که شالودهبندی دولت به منزلهی یک فرآیند باز و خودسازی جمعی مورد توجه قرار گرفت.
از نظر ایالات متحدهی جدید، موانع توسعهی انسانی، معلول طبیعت است نه تاریخ و طبیعت اختلافات غیرقابل رفع یا مناسبات اجتماعی ثابت پدید نمیآورد. طبیعت گسترهی دگرگونی و تحول و حرکت است.
اما این آرمانشهرِ فضاهای باز تا اینجا صریح و بیپرده، صورت وحشیانهی انقیاد را پنهان نموده است. اگر وجود آمریکاییهای بومی را نادیده بگیریم یا در واقع، آنان را نظمِ متمایز انسانی یا شبهانسانی یا بخشی از محیط طبیعی تصور کنیم، سرزمین آمریکای شمالی را میتوان خالی فرض کرد. در اینجا با تناقضی مواجهیم که در ماشین قانون اساسی قابل هضم نیست: آمریکاییانِ بومی نمیتوانستند در جنبش فراگیر سرزمینی، همچون بخشی از گرایش قانونی، در جهت رفع تبعیض، ادغام و همبسته شوند؛ بلکه مجبور بودند از سرزمین بیرون رانده شوند تا فضای باز و گسترش امکانپذیر شود.
در حالی که آمریکاییهای بومی در قانون اساسی جای نداشتند (جمهوریِ جدید به کار آنها وابسته نبود)، آمریکاییهای آفریقایی از همان ابتدا البته نه به صورت برابر در آن جای داشتند. در واقع مفهوم مرز و اندیشه و عملِ یک فضای باز دموکراتیک، با مفهوم مردم، انبوه خلق و تیرهی قومی به طور برابر و پویا در هم تنیده شدهاند. مردمِ جمهوریخواه یک مردمِ جدید است که با خروجِ خود، سرزمینهای خالی از سکنهی(یا خالی شده) جدید را پر میکند.
مخالف بودن: کوچگری، فرار، خروج
مولفهای که در پایهایترین و اساسیترین سطح میتوانیم بر آن تاکید کنیم، ارادهی مخالفبودن است. عموما، به نظر نمیرسد که ارادهی مخالف بودن مستم توضیح بیشتری باشد. سرپیچی از اقتدار، یکی از طبیعیترین و سالمترین کنشهاست. از نظر ما کاملا بدیهی است که آنانی که استثمار شدهاند، مقاومت خواهند کرد و پس از حصول شرایط لازم دست به شورش میزنند. با این حال، امروز این مسئله چندان بدیهی هم نیست.
ما از بهرهکشی، بیگانگی و سلطه به عنوان دشمن رنج میبریم، اما نمیدانیم که مکان تولید سرکوب کجاست. با این همه هنوز مقاومت و مبارزه میکنیم.
اگرچه بهرهکشی و سلطه هنوز به طور ملموس در پوست و اندام انبوهخلق(مالتیتود) تجربه میشود، با این حال چنان بیشکل و بینظم است که به نظر میرسد دیگر جایی برای پنهان شدن باقی نمانده است. اگر مکانی که بتوان به عنوان بیرون شناسایی کرد دیگر وجود ندارد، باید در همهجا مخالف باشیم. این مخالف بودن به کلید اصلی هرگونه موضع ی فعال و هرگونه میل موثر در جهان و شاید خود دموکراسی تبدیل میشود. اولین پارتیزانهای ضدفاشیست در اروپا، فراریان مسلحی که در برابر حکومتهای خیانتکارشان ایستاده بودند، براستی "مردان مخالف" نامیده شدند. امروز مخالفتِ عمومیتیافتهی انبوهخلق، حاکمیت امپراطوری را باید دشمن بداند و وسایل مناسبی برای براندازیِ قدرت آن کشف کند.
در اینجا بار دیگر اصل جمهوریخواهانه را در همین وهلهی نخست میبینیم: فرار، خروج و کوچگری. در حالی که در دورهی انضباطی، خرابکاری مفهوم بنیادینِ مقاومت بود، در دورهی کنترلِ امپراتوریایی این مفهوم بنیادین میتواند فرار باشد. در حالی که مخالف بودن در مدرنیته به معنای تضاد مستقیم و یا دیالکتیکی نیروها بود، در پسامدرنیته مخالف بودن میتواند در حالتی غیرمستقیم یا مورب بیشترین تاثیر را داشته باشد. نبرد علیه امپراتوری تنها از رهگذرِ کسر و گریز به پیروزی میرسد. این فرار هیچ مکانی ندارد؛ فرار یعنی تخلیهی مکانهای قدرت.
در سرتاسر تاریخ مدرنیته، تحرک و مهاجرتِ نیروی کار، شرایط انضباطی تحمیل شده بر کارگران را درهم شکسته است. قدرت خشونتِ بسیار فراوانی را بر این تحرک روا داشته است. فرار بردگان و تحرک و کوچگری انبوه کارگران، همیشه مبین طرد سلطه و جستجوی آزادی بوده است. به جای اینکه صرفا از وجه نظرِ تنظیم شرایطِ تکنولوژیک کار توسط سرمایه به این فراشد بنگریم، در واقع جالب خواهد بود که از دیدگاه میلِ کارگران به تحرک، تاریخ عمومیای دربارهی شیوههای تولید نوشته شود (حرکت از روستا به شهر، از شهر به متروپولیس، از یک دولت به دولتی دیگر و از قارهای به قارهی دیگر).
امروز تحرک قدرت کار و جنبشهای مهاجرتی، فوقالعاده پراکنده و تشخیص آنها بسیار دشوار است. حتی عمدهترین جنبشهای جمعیتی مدرنیته، نسبت به جمعیتِ کثیری که در زمانِ ما منتقل میشوند تجارب کوچکی بودند.
شبحی در جهان میگردد؛ شبح مهاجرت. تمام قدرتهای جهان قدیم در اقدامی بیرحمانه علیه آن متفق شدهاند، اما این جنبش مقاومتناپذیر است. در کنار مهاجرتهای انبوه از به اصطلاح جهانِ سوم، جریانهای پناهنگانِ ی و نقل و انتقالهای نیروی کار فکری وجود دارد؛ به اضافهی جنبشهای وسیع پرولتاریای کشاورزی، خدماتی و کارهای دستی.
(اشاره به مانیفست کمونیسم: شبحی در جهان میگردد؛ شبح کمونیسم.)
ایلِ جدیدی از کوچگران و نژاد جدیدی از بربرها ظهور خواهد کرد تا امپراتوری را مورد تاخت و تاز قرار دهد و از خود تهی سازد. نیچه به طرزی تعجببرانگیز به سرنوشتِ آنان در قرن نوزدهم علم داشت. "مسئله: کجایند بربرهای قرن بیستم؟ آنان به وضوح تنها پس از بحرانهای سوسیالیستی مهیب و شگرف آشکار خواهند شد و خویشتن را تقویت و تحکیم خواهند کرد."
خروج انبوه کارگرانِ فوقالعاده آموزش دیده از اروپای شرقی، در ایجاد انگیزههایی برای تخریب دیوار برلین نقش اصلی را بازی کرد. و نشانهی این است که تحرک نیروی کار میتواند نشانهی یک تضاد ی آشکار بوده و در نابودی رژیم سهیم باشد.
پروژههای ی جمهوریخواهانهی بیشماری در مدرنیته، تحرک را قلمروی ممتازی برای پیکار و سازمان فرض کردهاند: از به اصطلاح سوسیانهای رنسانس( از صنعتگران توسکان و لومبارد و رسولانِ اصلاح که از دیارِ خود تبعید شدند و از ایتالیا تا لهستان علیه ملتهای کاتولیکِ اروپا آشوبهایی را برانگیختند) تا فرقههای قرن هفدهم که سفر به ماورای آتلانتیک را در واکنش به کشتارهای اروپاییان سازماندهی کردند؛ و از آشوبگران IWW در دههی 1910 ایالت متحده تا اُتونومیستهای اروپایی در دههی 1970. در این نمونههای مدرن، تحرک به یک راهبرد فعال تبدیل شده و یک وضعیت ی را پدید میآورد.
بربرهای جدید
آنانکه مخالفند، در حالی که از محدودیتهای خاص و محلی وضعیتِ انسانیشان میگریزند، همچنین باید به طور مستمر بکوشند تا یک بدن جدید و زندگی جدید بسازند. این یک مرحلهی خشونتآمیز و اامی است، اما همانطور که والتر بنیامین میگوید، یک بربریسم مثبت است: "بربریسم؟ دقیقا. ما به منظور ارائهی مفهوم جدید و مثبت بربریسم بر این مسئله تاکید میکنیم. فقر تجربه، بربر را وادار به انجام چه کاری میکند؟ که از نو شروع کند؛ مجددا شروع کند." بربر جدید "چیزی را پایدار و ابدی نمیداند. اما درست به همین سبب او راهها را در همه جا میبیند. وی در دیوارها و کوههایی که دیگران به طور معمول با آنها مواجه میشوند، راهی برای مبارزه میبیند. اما چون در همه جا این راه را میبیند، میبایست در همه جا چیزها را از آن بپیراید. چون راه را در همهجا میبیند، همواره خود را در لحظات سرنوشتساز قرار میدهد. هیچ لحظه نمیتوان دانست که آینده آبستنِ چه چیزی است. اما تمام چیزهای موجود را به تودههایی از سنگ فرو میکاهد؛ البته نه برای خود این سنگها، بلکه برای راهی که از دل آنها میگذرد." بربرهای جدید، با یک خشونت ایجابی ویران می کنند و مسیرهای جدید زندگی را از درون حیات مادی خود میپیمایند.
کوچگری و آمیزش نژادی
بافتار هستیشناختیِ امپراتوری، با فعالیت فراتر از سنجش انبوهخلق و قدرتهای مجازیاش ساختبندی شده است. این قدرتهای مجازی و بنیانگذار، با قدرت برساختهی امپراتوری عمیقا در تضاد است. اینها کاملا مثبت هستند، چرا که مخالف بودن(being-against) آنان، نوعی موافق بودن (being-for) است؛ به عبارت دیگر، مقاومتی است که به عشق و اجتماع مبدل میشود. ما دقیقا در لولای محدودیت نامحدودی قرار داریم که امر مجازی را به امر ممکن پیوند میدهد و در مقطع عبور از میل به آیندهی پیش رو عمل میکند.
قلمرو فعالیت این رابطهی هستیشناختی، پیش از هر چیز در فضاست. مجازی بودن فضای جهان، اولین تعیّن جنبشهای انبوهخلق را شالودهبندی میکند، مجازی بودنی که باید واقعی شده باشد. فضایی که صرفا میتواند متقاطع باشد باید به یک فضای زندگی تبدیل شود؛ گردش باید به آزادی بدل شود. مقاومتِ انبوهخلق دربرابر اسارت -مبارزه با بردگیِ حاصل از تعلق داشتن به یک ملت، یک هویت و یک مردم و از اینرو گریز از حاکمیت و محدودیتهایی که بر سوبژکتیویته تحمیل میکند- کاملا اثباتی است. اینجا کوچگری و آمیزش نژادی، به مثابه پیکرههای مجازی و بهمثابه نخستین فعلهایی اخلاقی در قلمرو امپراتوری عرض اندام میکنند. از این چشمانداز فضای ابژکتیوِ جهانیشدنِ سرمایهداری را درهم میشکند.
تجلیل از امرِ محلی، وقتی با گردشها(circulations) و اختلاط(mixture) در تضاد است، و بنابراین دیوارهای ملت، قومیت، نژاد، مردم و مواردی چون اینها را تحمیل میکند، میتواند واپسگرایانه و حتی فاشیستی باشد. لازم نیست مفهوم امر محلی را با انزوا و خلوص تعریف کنیم. در واقع، اگر کسی دیوارهایی که امر محلی را احاطه کردهاند براندازد و بدین طریق این مفهوم را از نژاد، مذهب، قومیت، ملت و مردم جدا سازد؛ بیدرنگ میتواند آن را به امر همگانی پیوند دهد. امر همگانیِ عینی (the concrete universal) چیزی است که به انبوهخلق اجازه میدهد از مکانی به مکان دیگر عبور کند و آن مکان را مال خود کند. این مکان مشترک (common place) کوچگری و آمیزش نژادی است.
امروز، قهرمانان واقعیِ آزاد سازی جهان سوم، در واقع شاید مهاجران و جریانهای جمعیتیای باشند که مرزهای قدیم و جدید را در هم شکستهاند. در واقع، قهرمان پسااستعماری، کسی است که مرزهای سرزمینی و نژادی را برنمیتابد و از مقررات آنها تخطی میکند؛ کسی است که خاصگرایی را نابود میکند و به تمدنِ اشتراکی میاندیشد. به عکس، سلطهی امپراتوریایی، جمعیتها را در فقر منزوی میکند و به آنها اجازه میدهد فقط در پوشش دست و پا گیر ملّتهای پسااستعماریِ فرودست کنش کنند. خروج از محلیگرایی، تخلف از رسمها و مرزها و گریز از حاکمیت، نیروهای عملیاتی و موثر در آزادی جهان سوم بودند. اینجا بیش از هر زمان دیگر میتوانیم تمایزی را که مارکس میان رهایی و آزادی قائل بود، تشخیص دهیم. رهایی ورود ملتها و مردمهای جدید به درون جامعهی امپراتوریاییِ کنترل و سلسلهمراتبها و قطعهقطعهسازیهای جدید آن است؛ بهعکس، آزادی به معنیِ نابودیِ مرزها و الگوهای مهاجرت اجباری، تصاحب فضا، و قدرت انبوهخلق در تعیین گردشِ جهانی و امتزاج افراد و جمعیتهاست. یگانگیِ کوچگرایِ جدیدِ جهان، سازندهترین نیروست و حرکتِ چندسویهی میل آن، خود، آزادیِ در پیش روست.
کوچگری و تخلیهی مدام نهادهای آموزشی
از کتابِ "امپراطوری" نوشتهی آنتونیو نگری و مایکل هارت، ترجمهی رضا نجفزاده
یک ,جدید ,میکند ,آنها ,مخالف ,ی ,است که ,را در ,و از ,مخالف بودن ,که در
درباره این سایت